سیمای زن در اسطوره و تاریخ آریايی
سيد احسان واعظی سيد احسان واعظی

 

 

 

 (پروین اعتصامی چهرۀ متبارز درگسترۀ شعر و ادب فارسی- دری)

 

 

 

           یکی از مسائل مورد پژوهش، بررسی چهرۀ زن در تاریخ و افسانه های کهن آریایی است که دراین رابطه برخی از محققان این خطه مطالب ارزشمندی بیان داشته اند.

        در اساتیر زرتشتی برخی از ایزدان چون « اناهیتا » الهه نموو فراوانی، « چیستا » ربع النوع دانش و« رتا » آفریدگار دارايی زن بوده و بهمین ترتیب در اوستا و دیگر کتب زردشتی که بزبان پهلوی نوشته شده ، نیز از زنان بسیاری چون « دغدو » ( مادر زرتشت) ، « هوی »  ( همسر  زرتشت ) ، « پورو چیسا » ، ( دختر زرتشت ) ، « شیانه » ( نخستین زن) ، « خنه ثیئتی » ( جادوی بابلی ) ، « شهر ناز » و « ارنواز» ( دختران جمشید)، « نائیریکا » ( زن نیکوکار ) در مقابل « جهیکا » ( دخت اهریمن، زن بدکار ،) وغیره نام برده شده است.

 بهمین ترتیب در داستانهای منثور و منظوم گاه گاهی به سیمای زن بمثابۀ مظهر عطوفت، فداکاری، عشق، دلاوری و حتی مکر بازی و حیله سازی بر میخوریم.

         در حماسۀ جاویدانی شهنامۀ فردوسی چهرۀ زنانی چون فرانک، رودابه، جریره، سودابه، تهمینه، فرنگیس، منیژه وغیره بصورت برجسته منعکس گردیده و بهمین ترتیب در داستانهای منظوم و منثور دیگر عشقی چون خسرو و شیرین،  لیلی و مجنون، ویس و رامین، زال و رودابه، رابعه و بکتاش، ورقه و گلشاه، همای و همایون و نظایر آن  چهرۀ زن بمثابۀ نقش مرکزی متبارز گردیده است.

      تاریخ سیاسی گذشته های دور سرزمین باستانی ما ( آریانای کهن و خراسان باستان ) نیز ازموجودیت زنانی  چون « آمی تیس» ( زن کوروش)، « آتستا» ( دختر کوروش)، « رکسانایا» ( دختر داریوش سوم و زن اسکندر) ، «پروشات» ، (همسر داریوش سوم) « آزرمیدخت و توراندخت» ملکه های دربار ساسانیان و چهار ترکان خاتون که این واژه به زبان ترکی چغتائی به معنی شهبانو میباشد( یعنی ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی، ترکان خاتون همسر سلطان سنجر، ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه و ترکان خاتون همسر اتابک سعد بن زنگی) وغیره باگويی مینماید.

        در افسانه های عامیانه و مردمی نیز چهرۀ زنان با خصال متفاوت ظاهر شد مانند « نمکی» و « خواجه اره» ، « گلثوم ننه» ، « مادر فولاد زره» و یا در دو داستان مهم کهن « سمک عیار» و « داراب نامه» چهره های زنان متعددی داخل گردیده که از آنها میتوان بویژه « روز افزون» ( سمک عیار ) و « جهان افروز» ( داراب نامه) را یاد آوری کرد که شهامت و دلاوری « روز افزون» و « جهان افروز» بمانند « گرد آفرید» و « گردیه» ( خواهر بهرام چوبین) و آذر همایون ( سردار آتشکدۀ اصفهان که در مقابل اسکندر مقاومت کرد، شگفت آور و حیرت آفرین است.

     با وصف یاددهانی مختصر ازتبلور سیمای زن در اساطیر، حماسه ها، افسانه ها، داستان های عشقی و تاریخ های سیاسی حوزۀ تمد نی آریانا باید یاد آور گردید که با آغاز پیدایش حجاب در زمان هخامنشیان و بعدآ تشکیل حرم ها در جوامع اشکانی و ساسانی، زنان این خطۀ باستانی نیز مانند زنان دیگر جوامع از حقوق مساوی با مردان در جامعه محروم مانده ودر بسیاری از آثار ادبی و تاریخی بخصوص بعد از تسلط اعراب دراین سرزمین، زنان را گو یا یک انسان تمام عیار ندانسته؛ بلکه آنها را ناقص و « عورتی» معرفی نموده که حتی حق مقایسه کردن خود را بامردان دارا نمی باشند.

        در مرزبان نامه آمده است که: 

   « دختر نابوده  به، و اگر ببود، یا به شوی، یا به گور» 

       متأ سفانه باید یاد آور شد که بسیاری از مطالب انباشته در ادبیات ما در بارۀ زن مبتنی بر سنن خوار و حقیر شمردن زن در جامعۀ ماقبل اسلامی و یا بر مبنی درک خاص از برخی آیات ( مانند« وان کیدهن عظیم»و تعداد احادیث واقعی و یا جعلی علیه آنان میباشد.

     امام غزالی یکی از جملۀ علمأ ، فلاسفه و مستشرعان بزرگ جهان اسلام، زنان را مجبور به پذیرفتن کفارۀ گناه و تحمل مصایب و رنجها به سبب نافرمانی و سرکشی « اولین زن » در باغ بهشت دانسته و چنین میفرماید:

« چون هوا از میوه درخت بهشت که الله خوردن آنرا ممنوع کرده بود، تناول کرد.الله زنان را به هجده مجازات تنبیه کرده است». *

1- زایمان، 2- عادت ماهیانه 3- جداشدن از پدر و مادر و ازدواج با یک فرد بیگانه، 4- بارداری ، 5- نبود کنترول روی خود، 6- محرومیت از ارث بردن برابر با مردان، 7- فرمانبرداری از طلاق گفته شد ه بوسیلۀ شوهر و محرومیت از طلاق دادن شوهر، 8- شوهر میتواند چهار همسر داشته باشد؛ و لی زن تنها حق یک شوهر دارد، 9- زن باید در خانه تنها بماند، 10- زن در خانه شوهر باید سرخودرا بپوشاند، 11- شهادت هردو زن برابر یک مرد است ، 12- زن نباید از خانه برون برود، 13- مردان حق اشتراک در نماز های جمعه و روزه و مراسم تشیع جنازه را دارند؛ ولی زنان ازین حق محروم میباشند، 14- محرومیت از فرمانداری و داوری، 15- شایستگی دارای هزار فروزه است، تنها یکی از انها به زن و 999 دیگر به مرد ویژه گی داده شده است.*

 

*- اسلام و مسلمانی نوشته ابن رواق ، برگردان داکتر مسعود انصاری ص 569 .  

     بهمین ترتیب فخرالدین اسعد در ویس و رامین می گوید:

 

زنان در آفرینش ناتمام اند   - زیرا خویش کام و زشت نامند

 

        يا اسدی در گرشاسپ نامه میگوید:

 

زنان چون درختند سبز آشکار ( یعنی در ظاهر)         ولیک از نهان زهر دارند بار

هنر شان همین است کاندر کمر                          بگاه زیه (زایمان) مردم آرند بر

 

     این بیت تصویر دیگری از برخورد خشونت بار ، اهانت آمیز و لاقيدانه را نسبت به زنان به نمایش میگذارد :

زن را به زر بخر به تبر زن                 اگر نمرد دگر زن وگر بمرد دگر زن

 

    بنا بر ذهنیت و  افکار مسلط زن ستیزی ناشی از عقب مانی جوامع دیروزی، همچو تصور و تلقینات غیر منصفانه درمورد زنان حتی در اشعار برخی از شعرای بزرگ و نامور کلاسیک زبان فارسی- دری راه خود را باز نموده است.

 

      ناصر خسرو بر اساس حدیث « هن ناقصات العقل والدین» میگوید:

 

    زنان چون ناقصان عقل و دینند         چرا مردان رۀ آنان گزینند

    فردوسی طوسی چنین بیان فرموده:

   زنان را ستائی سگان را ستای           که یک سگ به از صد زن پارسای

 

    حکیم نظامی گنجوی نیز درین زمینه چنین فرموده:  

 

   زن از پهلوی چپ شد آفریده      کس از چپ راستی هرگز ندیده 

 

   و بهمین منوال حضرت سعدی علی الرحمه میفرمایند که:

 

   چه خوش گفت شاه جهان کی قباد      که نفرین بد بر زن نیک باد

 

        بهمین ترتیب در متون ادبی کلاسیک ما، مطالب مشابه دیگری مبنی بر خوار ، حقیر و زبون نشان دادن زنان ارائه گردیده که تذکار همۀ آنها دراین نبشته مقدور نمیباشد.

       با اعمال سیاست های تبعیضی ناشی از تضیقات نظام مرد سالاری، در زمینۀ تربیت، پرورش و تقویت استعداد زنان, اهمال و فروگذاشت بعمل آمده و در نتیجه امکانات تحصیل و پرورش توانیهای ذهنی آنان ناچیز و محدود باقیمانده و آنها نتوانسته اند، آنچنانی که در خور قابلیتهای نهفتۀ آنان است، پیشرفت نموده و نام آور گردند. تأثیرات منفی چنین اوضاع, موجب آن گردید تا زنان از حقوق طبیعی شان جبرأ محروم گردند و در چهار دیوار خانه محصور.

       با دور نگهداشتن زنان از اجتماع و جلوگیری از رشد و تکامل استعدادآنها،زمینۀ تبارز و ظهور این نیمه ای از پیکر جامعه در عرصه های علوم، دانش و ادب محدود گردیده و اگر ندرتاً چهره هايی عرض وجود نموده اند، بیشتر شان مربوط به خانواده های حکام، رجال دولتی و قشر روشنفکر و منور نسبتأ متمول محلی بوده که با داشتن شرایط مساعد و درک شان از فضیلت علم و دانش، زمینۀ چنین پرورش را در محیط خانواده برای آنان فراهم گردانیده اند. تعدادی ازین زنان با کسب تعالیم دینی و معرفت و آگاهی با آثار ادبی، استعداد های درخشان و سرشار شان را در رشته های مختلف هنر وادب ، از جمله سرودن اشعار تبارز داده و با وصف تعصبات شدید اجتماعی و زمینه های محدود رشد؛ بانهم آواز خودرا بخاطر بیداری و تنویر اذهان عامه با زبان شعری از عقب پرده و چهار دیوار خانه ها بلند کرده و به اثبات رسانیده اند که زنان هم از لحاظ جسمی و هم عقلی ناقص و نامکمل نبوده؛ بلکه آنان نیز استعداد ، ذکاوت و توانائی  فراگیری دانش را در تمامی عرصه ها، برابر با مردان دارا میباشند.

      در حوزۀ تمدنی و فرهنگی مشترک پارسی- دری زبانان چه در زمان موجودیت خراسان بزرگ و یا تقسیمات آن به قلمروهای جداگانه که در اثر مرزبندی های سیاسی بمیان آمد، تعدادی از شعرای زن چون رابعه بلخی، معاصر رودکی سمرقندی، مهستی گنجوی، سلطان رضیه دختر شمس الدین التمش غوری، زیب النسأ دختر اورنگزیب؛ جهان ملک خاتون ، رشحه دختر هاتف اصفهانی، ژاله قائم مقامی ( عالم تاج فراهانی)، پروین اعتصامی ، طاهره قرةالعین، حجابی گلپایگانی، کوکب خراسانی، عایشۀ افغان، مستوره غوری، آمنه فدوی، بی بی حلیمه (بوبو جان)، سیمین بهبهانی، فروغ فرخزاد، بی بی جانی متخلص به حیاتی، مخفی بدخشی، محجوبه هروی و تعداد دیگری رشد و ظهور نموده اند.

      اما قابل یادآوری است که بنابر عواملی که در بالا بآن اشاره گردید، به ندرت شعر این شاعره ها با شعر مردان روزگار شان برابری میکرده و در واقع آنچه مایۀ نامداری شان شده ، تعلق آنها به جنس زنان بوده است. اما دراین میان پروین اعتصامی از بزرگترین و نامور ترین شاعر زن بوده که چه تا زمان حیاتش و چه بعد آن هیچ شاعره يی بآن مقام و مرتبت نرسیده است.

      پروین اعتصامی براستی کسی است که در بالاترین سطح موجود در شعر روزگارش ظاهر شده، البته در گرایش نیمه سنتی و نامبرده در محتوای شعر، سخنان تازۀ بیشتر دارد. تقریبأ همۀ مسایل اخلاقی و اجتماعی مطروحۀ جامعۀ شاعر با طراحی تازه که در شعر کهن فارسی  دری کم سابقه بوده، در شعرش متبارز گردیده است. یکی از طرح هايی که شاعر با قوت وزیبايی تمام آزموده، گفت و شنود یا مناظره است که بیش تر از آن در شعر قدماء سابقه داشته ولی نه باین گستردگی و فراخ نظری.

       محمد تقی بهار ملک الشعرأ در مقدمه بر دیوان پروین اعتصامی چنین نگاشته است:

      « در ایران که کان سخن و فرهنگ است، اگر شاعرانی از جنس مرد پیدا شده اند که مایۀ حیرت اند، جای تعجب نیست. اما تا کنون شاعری از جنس زن که دارای این قریحه و استعداد باشد و به این توائی و طی مقدمات و تتبع و تحقیق، اشعاری چنین نغز و نیکو بسراید، از نوادر محسوب و جای بسی تعجب و شایستۀ هزاران تمجید است

پروی اعتصامی که نام اصلی او « رخشنده» است در بیست و پنجم اسفند( حوت ) 1285 هجری- شمسی در تبریز متولد شد. پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی ( اعتصام الملک) پسر میرزا ابراهیم خان ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تاپایان عمر در همان شهر زیست.

یوسف اعتصام الملک در 1253 هجری شمسی در تبریز بدنیا آمد. نامبرده ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام وحکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسوی را در تبریز آموخت و در لغت عرب تسلط و احاطۀ کامل داشت.

     اعتصام الملک از پیشقدمان تجدد ادبی و پیشوایان تحول نثر فارسی و یکی از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران و از خطاطان زبر دست عهد خود بود. وی اولین چاپخانه را در تبریز بنا نمود وپس از اقامت در تهران، مدتی در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد و مدتی هم نمایندۀ مجلس بود. یوسف اعتصامی ریاست کتابخانۀ مجلس و عضویت کمیسیون فرهنگ را تا آخر عمر بعهده داشت. نامبرده مدیر مجله ای به نام « بهار» بود و اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر گردید.

      یوسف اعتصامی آثاری از ژول ورن، ویکتور هوگو و دیگر نویسندگان خارجی را به فارسی ترجمه کرد و خودش نیز کتاب های زیادی نوشت. پدر پروین در تبریز ازدواج کردو ثمرۀ آن یک دختر و چهار پسر بود. نامبرده در 12 دی (  جدی  )  1316 چشم از دنیا بست و در قم بخاک شپرده شد. مادرش اختر اعتصامی نام داشت.

      وی بانويی بود مدبر، صبورو عفیف که در پرورش احساسات لطیف شاعرانۀ دخترش پروین نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او نیز علاقۀ فراوانی نشان میداد. مادر پروین در 26 اردیبهشت(ثور ) 1352درگذشت و در قم بخاک سپرده شد.

      پروین درس های مقدماتی را در زمینۀ دستور زبان فارسی و عربی از پدرش آموخت و از کودکی با مطالعه آشنا شد؛ زیرا خانوادۀ او اهل مطالعه بود و پروین مطالب فرهنگی، علمی و بویژه ادبی را از لابلای صحبت ها و گفت و گو ها در می یافت.

         وی سپس تحصیلات ابتدائی را در یکی از مدارس تهران سپری نمود. او در سنین کودکی کوشا و اهل تفکر بود، بیشتر اوقاتش را در تنهايی می گذرانید و کمتر با همسالانش به بازی و تفریح میپرداخت. چنانچه که نامبرده در سن یازده سالگی با دیوان شعرای متقدم کلاسیک زبان فارسی- دری چون فردوسی، فرخی ، نظامی، مولوی، ناصر خسرو، انوری و برخی دیگر که تمامی آنها از جملۀ شاعران بزرگ و نام آور زبان پارسی- دری بوده اند، آشنا شد.

    پروین در اثر توجه و رهنمائی پدر به سرودن شعر آغاز نمود و پدرش از وی همچون مروارید درون صدف با دقت خاص مواظبت بعمل میآورد. اشعاری از شاعران قدیم را به او میداد ، تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید و در زمینۀ تغیير وزن، دریافت قافیه های نو و فراگیری شیوه های دیگر آن با وی تمرین مینمود که با ترتیب قرار دادن کلمات آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاموزد. بهمین ترتیب پدر، گاهی قطعه های زیبا و لطیف را از کتاب های خارجی انتخاب نموده و پس از ترجمۀ آنها به زبان فارسی، پروین را تشویق مینمود تا آنها را بصورت شعر در آورد.

     از تاریخ شعر های پروین بر میآید که او اولین اشعارش را در سنین هفت و هشت سالگی سروده و برخی از آنها تا حدی زیبا، جالب و پر معنی است که انسان را به حیرت فرو برده و هرکس را که با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد، به توانائی وی، در آن سن و سال باورمند میسازد. برخی از زیبا ترین شعر هایش مربوط به دوران نوجوانی یعنی یازده تا چهارده سالگی او هستند. شعر « ای مرغک» او در سن 12سالگی سروده شده است:

 

ای مــــــرغک خرد ز آشیانه     پـــــــــــرواز کن و پریدن آموز

تاکی حــــــرکات کـــــودکانه؟     در باغ و چــــمن چمیدن آموز

رام تو نمی شود زمـــــــــــــانه   رام از چه شدی؟ رمیدن آموز

مندیش که دام هست یا نـــــــــــــه  بر مردم چشم دیــــــدن آموز

شو روز به فکر آب و دانــــــــه    هنگام شب آرمـــــــیدن آموز

 

       خواندن این بیت ها، دختر دوازده ساله ای را بیاد میاورد که از همان آغاز جوانی، دیوان قطوری از شاعران کهن در دستهای کوچک اش قرار داشته و این اشعار را می خواند ودر سینه نگه میدارد.

شعر « گوهر و سنک» نیز در 12 سالگی سروده شده است.

 

شنید ستم که اندر معد نی سنگ     سخن گفتند با هم گوهرو سنگ

چنین پرسید سنگ از لعل رخشان      که از تاب که شد چهرت فروزان

بدین پاکیزه روئی از کجائی            که دادت آب و رنگ و روشنائی  

بنرمی گفت اورا گوهر ناب          جوابی خوبتر از دُر خوشاب

کزآن معنی مرا گرم است بازار      که دیدم گرمی خورشید بسیار

ازآنرو چهره ام را سرخ شد رنگ      که بس خونابه خوردم دردل سنگ

از آن ره، بخت بامن کرد یاری       که در سختی نمودم استواری

 

       تحلیل و برداشت این دختر دوازده ساله از گفت و گوی گوهر ارزشمند با سنگ بی ارزش که نتیجۀ پر معنای « استواری  و صبوری در سختی ها، قدر و ارزش وجود را زیاد میکند » و مهمتر آنکه چنین نتیجه پر معنی را در قالب موزون شعری زیبا بیان داشته، تحسین بر انگیز میباشد.

      اشعار دیگری که پروین در دورۀ نوجوانی تا چهارده سالگی سروده است، عبارتند از « ذره » ، « اشک یتیم » ، « کودک آرزومند » ، « صاعقه ما ستم اغنیاست » ، « سعی و عمل»  ، « اندرزهای من » ، « مادر دور اندیش » ، « خزان » و « اندوه فقر » . دختر سیزده ساله ئی که از اشک یتیم و قطعۀ جواهری برتاج پادشاه سخن می گوید و آن را اشک دیدۀ پیر زنان و خون دل بیچارگان میداند، حساس بودنش را نسبت به جامعه و مردم و توجۀ عمیق وی را به جزئیات زندگی آنها بیان میدارد:

 

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی      فریاد شوق بر سر هر کوی وبام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم     کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست      پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیر زنی کوژ پشت و گفت      این اشک دیدۀ من و خون دل شماست

ما رابه رخت و چوب شبانی فریفته است      این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است      آن پادشاه که مال رعیت خورد، گداست

بر قطرۀ سرشک یتیمان نظاره کن      تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

کو آنچنان کسی که نرنجد زحرف راست

 

 

      پدر پروین که خود ادیب توانا و نویسندۀ چیره دست بود؛ با دانشمندان و شاعران نامور دیگری چون علی اکبر دهخدا، ملک الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، نصراله تقوی و برخی دیگر روابط دوستی دیرینه داشته و تعدادی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانۀ وی اجتماع میورزیدند و در زمینه های مختلف ادبی به بحث و گفتگو می پرداختند. درین محافل ادبی پروین نیز شرکت میورزید و هرباری که شعر میخواند، آنها با علاقه مندی می شنیدند و او را تشویق مینمودند.

       « محمد حسین شهریار » شاعر نامور معاصر ایران شعر بلندی را در بارۀ پروین چنین سروده است:

به راستی که یکی از نوابغ ادب است

میان شاعره ها تا کنون نظیرش نیست

......

به یادم است که او شاعر شهیری بود

قصایدش به مجلات منتشر میشد

ولی کسی نه گمان داشت کو زنی باشد

.....

به یادم است که عصر دوشنبه ها گاهی

در آن اطاق خصوصی اعتصام الملک

مجالس ادبی نیز پیش می آمد

به یادم است که استاد نامدار بهار

مرا به همراۀ خود بار اول آنجا برد

....

از آن پس من و او آشنای هم بودیم

خیال میکنم او بیست سال کمتر داشت

هزار و سه صد و دو یا سه ، او محصل بود

هنوز کالج و دارالمعلمین می دید

کتب زیر بغل داشت در ورود از در

به زیر چادر مشکی و پیچه، ماهی بود

 

      زیبايی اشعار دورۀ نوجوانی پروین، اهمیت راهنمايی های داهیانۀ پدر و تلاش وعلاقۀ فراوان خود وی را برای آموختن دانش نشان داده و طبیعتأ هر نهالی که مورد توجه باغبان قرار گیرد و با آب و نور کافی رشد نماید، بدون شک برگ و باری شایسته حاصل میدهد.

      پروین در هجده سالگی فارغ التحصیل شد و در تمام دوران تحصیلش ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. وی قبل از ورود به مدرسه ، معلومات مزیدی را از مطالعات خصوصی بدست آورده بود، برای فراگیری هر مطلب و موضوع تازه، شوق فراوان و علاقۀ بی پایان نشان میداد.

       نامبرده به دانستن همه مسائل علاقمند بود و پیوسته سعی میورزید تا در حد توان از همه چیز آگاهی بدست آرد. مطالعاتش در زمینۀ زبان انگلیسی آنقدر پیگیر و مستمر بود که میتوانست کتابها و داستانهای مختلفی را از آن زبان ترجمه نماید و با کسب مهارت و تسلط بیشتر به این زبان، دوسال در مدرسۀ قبلی خویش ادبیات فارسی و انگلیسی را تدریس نماید.

      پروین در تیرماه سال 1303 هجری شمسی برابر با می 1924 میلادی دورۀ مدرسۀ دخترانۀ امریکائی را موفقانه به پایان رسانیدو در جشن فراغت از تحصیل ، خطابۀ بلند بالائی با عنوان زن و تاریخ ایراد کرد.

       او در این خطابه از ظلم مردان نسبت به زنان که شریک زندگی و سهیم غم و شادی آنهاست، سخن گفت و نیز از روزگار تاریک زنان مشرق زمین که آگنده از رنج و مشقت و مملو از اسارت و ذلت میباشد، سخن بمیان آورد و سپس بیداری ملل آسیايی را از خواب یأس و حرمان مایۀ امیدواری شمرده و تربیت و تعلیم حقیقی زن و مرد را داروی بیماری مزمن شرق دانست. وی اظهار امیدواری نمود که جامعه با دور نمودن ضعف و ملالت هرچه سریعتر ازین پرتگاه عبور نموده و با تربیت نسوان، اصلاحات مهم اجتماعی را به انجام رساند.

      پروین در قسمت هائی از اعلامیه« زن و تاریخ» گفته است:

      « داروی بیماری مزمن شرق، منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردۀ معارف مستفید نماید » .

     وی دربارۀ علاج این درمان چنین بیان داشته:

    « پیداست برای مرمت خرابی های گذشته، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده، چه مشکلاتی در پیش است.

ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند  

        پروین در تیر ماه (سرطان ) 1313 با پسر عموی پدرش که رئیس شهربانی کرمانشاه بود، ازدواج کرد. هنوز سه ماهی از زندگی مشترک اش سپری نگردیده بود که به خانۀ پدر برگشت و کمی بعد رسمأ از شوهر جدا گردید. زیرا روح لطیف و آزاده و دنیای پرتکاپوی افکارش که درخانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی به دور از هر نوع آلودگی پرورش یافته بود، با اخلاق نظامی و خشک همسرش فرسنگها فاصله داشت.

   پروین تا آخر حیاتش در مورد این ازدواج ناموفق با کسی حرف در میان نیاورد و تنها سه بیت درین باره سروده:

 

ای گل، تو زجمعیت گلزار چه دیدی      جز سرزنش و بدسری از خار چه دیدی؟

ای شمع دل افروز، تو با این همه پرتو      جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت      غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

 

       نخستین مجموعۀ اشعار پروین، حاوی اشعاری بود که تا پیش از سن سی سالگی سروده بود و بیش از صدو پنجاه قصیده و قطعه و غزل و مثنوی را شامل میگردید.

      دیوان اشعار وی در مدت کوتاهی پس از چاپ، مورد استقبال فراوان مردم قرار گرفته و دست بدست میان مردم می گشت و بسیاری باور نمی کردند که این اشعار را یک زن سروده باشد. استادان معروف مانند دهخدا و علامۀ قزوینی، هریک مقاله هايی در باره اشعار وی نوشتند و هنرش را تقدیر کردند.

      پروین مدتی را بحیث کتابدار، کتابخانۀ دانشسرای عالی تهران، ( دانشگاه تربیت معلم کنونی) سپری نمود. کتابدار مهذب، محبوب و ساکتی که بسیاری از مراجعه کنندگان در کتابخانه، نمیدانستند که او همان شاعرۀ بزرگ است.

پس از چاپ دیوانش در سال 1315 هجری شمسی ، وزارت فرهنگ تصمیم اتخاذ نمود تا با ستایش و قدردانی از مقام ارزشمند پروین، مدال درجه سه لیاقت را که نشانۀ سپاس و احترام دولت از خدمات علمی و فرهنگی وی بوده،برایش اهدأ نماید، ولی نامبرده این مدال را قبول نکرد. همچنان گفته شده که او حتی پیشنهاد رضا خان را که از وی برای ورود بدربار وتدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت گردیده بود، نه پدیرفت. او که در پانزده سالگی در بارۀ ستم گران و ثروتمندان شعر زیبائی تحت عنوان « صاعقۀ ما ستم اغنیاست » سروده و چنین روحیه و اعتقاد را در وجودش پرورانیده بود، چگونه میتوانست به محیط اشرافی دربار قدم گذارد و در خدمت آنها قرار گیرد. زیرا نامبرده تنهائی و سکوت و پیشبرد مطالعه را از حضور یافتن در آن مکان ها بهتر میدانست.

 

« صاعقۀ ما ستم اغنیاست »

 

               بزر گری پند به فرزند داد      کای پسر، این پیشه پس از من توراست

مدت ما جمله به محنت گذشت      نوبت خون خوردن و رنج شماست

.....

هرچه کنی کشت، همان بدروی      کار بدو نیک، چو کوه و صداست

.......

گفت چنین، کای پدر نیک رأی       صاعقۀ ما ستم اغنیاست

پیشۀ آنان ، همه آرام و خواب      قسمت ما، درد و غم و ابتلاست

....

ما فقرا، از همه بیگانه ایم      مرد غنی، با همه کس آشناست

خوابگه آن را که سمور و خزست      کی غم سرمای زمستان ماست

تیره دلان را چه غم  تیرگیست     بی خبران راچه خبر از خداست

 

      درگذشت پدر « یوسف اعتصامی » تأثیر ناگواری بر روحیۀ پروین گذاشت، چنانچه قطعۀ سوزناک سروده شده که پس از مرگ پدر در سوگ از دست دادنش به سرایش گرفته شده، عمق دلبستگی و علاقه مندی مفرط روحی و معنوی اش را نسبت به پدرش آشکار میسازد:

 

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد، دست اجل     تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی             بی تو، در ظلمتم ای دیده ای نورانی من

بی تو اشک وغم و حسرت همه مهمان منند     قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من

من یکی مرغ غزلخوان تو بودم چه فتاد      که دگر گوش ندادی به نواخوانی من

گنج خود خوانديم و رفتی و بگذاشتیم        که عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من

 

       پروین اعتصامی به انواع شعر فارسی راغب بوده، اما قطعه و قصیده نوع غالب آثار اوست، که در هردو قالب صاحب دست تواناست.

   محمد تقی بهار در دیباچه ای بر دیوان پروین اعتصامی ضمن ستایش از قریحۀ شاعری و چیره دستی او مینویسد: « این دیوان ترکیبی است از دو سبک و شیوۀ لفظی و معنوی، آمیخته با سبک مستقل. و آن دو، یکی شیوۀ شعرای خراسان است، خاصه استاد ناصر خسرو و دیگر شیوۀ شعرای عراق و فارس، بوپژه شیخ مصلح الدین سعدی و از حیث معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفاست. و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی ( که خاص عصر امروزی و بیشتر تجسم معانی و حقیقت جوئی است) ترکیب یافته و شیو ۀ بدیع بوجود آورده است. »

        پروین در قصیده پردازی تابع استاد یمگان « ناصر خسرو قبادیانی » است و در قطعه سازی ، بیشتر به شیوۀ  « انوری » چشم دارد. در نظم پروین سه موضوع اصلی بیشتر به چشم میخورد.

     1- پند و اندرز که محتوای اصلی قصاید اوست؛

     2- مهر مادری ، که بیشتر موضوع مسمط  ترکیبهاست؛

      3- فقر ودرماندگی طبقات پايین اجتماع که موضوع غالب قطعات اورا تشکیل میدهد، قطعاتی که یابه شکل قطعۀ سنتی، یا به شیوۀ مناظره در قالب گفتگوی بیان دو شی یا دو انسان به قصد تمیز و تشخیص حق از باطل یا از راه تقابل و تضاد میان آنهاست.

      در  « قصاید » طرز گفتارش طوری است و در « قطعات » طور دیگر. قصاید پروین علاوه از نغمات دلفریب دیرینه، آهنگهای تازه ای را نیز به گوش میرساند که دل شکسته و خاطر افسرده را پس از آن بیانات حکیمانه و تسلیت های عارفانه، بسوی سعی و عمل، اغتنام فرصت، کسب کمال و هنر، همت و اقدام و نیکبختی و فضیلت رهنمائی میکند.

 

دیوانگی  است قصۀ تقدیر و بخت نیست     از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

در آسمان علم، عمل برترین پر است       در کشور وجود، عمل بهترین غناست

می جوی، گرچه عزم تو زاندیشه برتر است      می پوی، گرچه راه تو درکام اژدهاست

 

     اگردیوان پروین اعتصامی نیک نگریسته شود، صحیفۀ از عشق که چاشنی شعر است، در نزد این شاعرۀ مستورۀ عفیف وبا عصمت ، تهی نمانده است. وليک نه آن عشقی که در مکتب لیلی و مجنون تدریس میگردید. عشقی که جور یار، زردی رخسار، ناملایمات روزگار، جفای رقیب، فراق و سوز و گداز و صد ها افسانۀ دیگر از خصوصیات بارز آن حساب میگردید و اتفاقأ امروز مفهوم واقعی خود را از دست داده و صرفأ الفاظ چندی بر زبان مقلدان مکتب قدیم از آن به جا مانده است. بناءاً چنین عشق و داستانی دراین دیوان نمیتوانست بوجود آید، زیرا با حقیقت گويی مخالف و با روح این گوینده مغایر بود. اما عشق واقعی، آن عشقی که شعرای بزرگ سر بدان فرود آورده اند، عشقی که به حقایق معنویات و معقولات وابسته بوده و بنیان آفرینش آدمی بر آن نهاده شده، چنین عشق اساس این دیوان را تشکیل داده است.

       این شاعرۀ توانا با هنر مندی خاص توانسته، چنین معنی بزرگ را همه جا در گفتارش به شیوه و شکل لطیف، جذاب و مرغوب بگنجاند و حقیقت عشق را چون میوۀ پاک و منزه از الیاف خشن و شاخ و برگ بیهوده و مسموم جدا سازد و با صفا و درخشش خاص بر بازار سخن رواج دهد. وی از نفس انسانی، تعبیر و  تفسیر عارفانه داشته و اهریمن بدکاره را که روح آریايی با آن موجود دوزخی سر سازگاری ندارد و همه جا برای گستراندن دام نیرنگ و خطا در جان پاک آدمی در کمین نشسته لحظه ای از نظر فراموش نکرده است.

      پروین اعتصامی در مثنوی های کوتاه و مختلف الوزن و قطعه های زیبا و دلپذیر با طرز های کهنه و نو، استقلال شخصیت خودرا در آنها بکاربرده و عالم خیال، حقیقت و عواطف را در هر قطعه ماهرانه بهم آمیخته است.

قطعات پروین بیشتر به طرز « سوال و جواب » یا « مناظره » سروده شده است، که این شیوه، قدیمیترین اسلوب حسن ادای مقصود ویکی از بزرگترین طرق سخنگوی و استادی است که به ندرت از اساتید باقیمانده و بیشتر اسلوب شعرای خراسان در آن مد نظر بوده است؛ ولی نامبرده در زمینۀ « مناظره » هم در شکل و قالب و هم در محتوا و موضوع از شیوه های جدیدو بدیع نیز استفاده کرده است:

 

شنیده اید میان دو قطره خون چه گذشت؟      گه مناظره یک روز بر سر گذری

یکی بگفت به آن دیگری، تو خون که ای؟      من اوفتاده ام این جا زدست تاجوری

بگفت: من بچکیدم زپای خار کنی      زرنج خارکه رفتش به پا چو نیشتری

 

       یک قطره خون از دست پادشاهی چکیده و یکی از پای خارکن. قطرۀ خون شاه برای آن که به خون خارکن زحمتکش نزدیک شود، به او میگوید که هردوی ما یک رنگ داریم و مثل هم هستیم، بیا با هم همراه شویم؛ ولی خارکن تبسم کنان میگوید که تفاوت زیادی بین ما وجود دارد.

 

به خنده گفت: میان من و تو فرق بسی است     توئی زدست شهی، من زپای کارگری

تو از فراغ دل و عشرت آمدی بوجود      من از خمیدن پشتی و زحمت کمری

 

        قطعه « مست و هوشیار » که یکی از مشهورترین قطعات امروز فارسی است. صحنۀ مقابله و مکالمۀ محتسب شهر است با مردی مست.

      محتسب به جرم مستی، از مرد بازپرسی میکند و به طرق مختلف زمینه را برای گرفتن رشوت آماده میسازد؛ اما با قاطع ترین جوابها روبرو میشود.

زیرا:

 

گر حکم شود که مست گیرند      در شهر هرآنچه هست گیرند

 

          علت اقبال و استقبال طبقات مختلف مردم را نسبت به این قطعه میتوان چنین توجیه نمود که: حس ایستادگی در مقابل زور و فساد در نفس هر بشری وجود دارد. منتها هر انسانی یا به لحاظ ضعف در منطق و یا از نظر بیم از زورگو، قدرت مقاومت و مبارزه را در خود نمی بیند، پیداست که در برابر چنان منطقی و چنین جرأتی ، احساس غرور و قدرت میکند که گوئی همۀ این جوابها از اوست.اما در حقیقت، این پروین اعتصامی است که بااستفادۀ بجا از صنعت « سوال و جواب » خود را ملزم میکند تا در هر بیت یک سوال و یک جواب بگنجاند و برای رعایت و حفظ کشش شعر، به قدرت منطقی هر پاسخ، بیشتر از پاسخ پیش توجه کند و با اتکأ به ایجاز و کوتاه گويی همراه با بیان طنز آمیز، بر تأثیر کلام هرچه بیشتر بیفزاید:

 

«  مست و هوشیار  »

 

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت           مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی         گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

گفت: می باید تو را تا خانۀ قاضی برم                  گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم          گفت: والی از کجا در خانۀ خمار نیست

گفت:تا داروغه را گویم، در مسجد بخواب              گفت: مسجد جایگاۀ مردم بدکار نیست

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان              گفت: کار شرع ، کار درهم و دینار نیست

گفت: از بهر غرامت، جامه ات بیرون کنم              گفت: پوسیده است، جز نقشی زپودوتار نیست

گفت: اگه نیستی کز سر در افتادت کلاه                  گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

گفت: می بسیار خوردی، زان سبب بیخود شدی        گفت: ای بیهوده ، گو، حرف کم و بسیار نیست

گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را                  گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هوشیار نیست

 

     قطعات  « گربه و سگ » ، « مور و پیل » ، « لاله و نرگس »، « بلبل و گل » ، « عالم و نادان » ، « موی سفید و موی سیاه » ،  « نهال تازه و درخت خشک » ،  « سوزن و نخ »، « امید و نا امیدی » ،  « تیر و کمان » و .... نشاندهنده آنست که کبوتر بلند پرواز افکار پروین در همه جا سر میزده و با هر درد و رازی آشنا بوده است.

      اشعار پروین اعتصامی آيینۀ اندیشه ها و آرزوهای اوست، آيینه ای که در آن با همه چیز روبرو میشویم، از عدس و لوبیا گرفته تا کرباس و الماس و پادشاه و یتیم. او از زبان همه چیز سخن میگوید، چشم و مژگان، دام ودانه، مور و مار، سوزن و پیراهن، خاک وباد، مرغ و ماهی، صیاد و مرغ، ابر و باران و انسان و حیوان. این آشعار آنچنان ساده و روان است که هر فارسی زبان کتابخوانی بتواند براحتی از آن استفاده کند.

       قدرت وی در سخن گفتن، ناشی از عاطفه قلبی و باور های معنوی اوست. در شعر هایش کمتر از خیال پردازی استفاده کروه و حرف خودرا بیشتر بطور مستقیم بیان کرده و این اشعار آهنگ مهر و پیام صلح دارد و هر بیتش آيینه ای از قلب پاک زنی است که هرگز به دام بد آموزی، ناراستی و کژ رفتاری نیفتاده است. لطافت، احساس و عاطفۀ او در شعر هایش از ویژه گی قابل توجهی برخوردار است؛  بويژه اینکه وی « زن » بوده و احساس يک زن مبارز را در اشعار خود نمایان ساخته است. توجه وی به کودکان و پیران و درماندگان دراین تک بیت ها، از عواطف دقیق وی ناشی میگردد:

 

به سری خاک پدر دخترکی      صورت و سینه به ناخن می خست

* * *

کودکی کوزه ای شکست و گریست     که: مراپای خانه رفتن نیست

* * *

ویا

دختر خرد شکایت سر کرد      که مرا حادثه بی مادر کرد

 

         پروین در زمانه ای زندگی می کرد که نمیتوانست اندیشه هایش را بی پرده و آشکار بیان نماید. در زمانی که استعداد او شگوفا شده بود، حکومت زضا خانی حق آزادی سخن را زیر پا گذاشته بود. بیست سالی که در واقع دوران خلاقیت او بشمار می رفت، دقیقاً همزمان با بوجود آمدن مشکلات و محدودیت های زیادی برای حضور زنان در اجتماع آنوقت ایران بوده و از همین جاست که نامبرده برای ابراز مخالفت خویش با ظلم و ستم جامعه و انتقال پیام خود، شیوۀ خاص را که تمثیل میباشد، انتخاب نموده است. وی دراین شیوه حرفی میزند و ماجرايی را تعریف میکند. استفاده از زبان جانوران و اشیای بی جان، به او کمک میکرد تا حرف هایش را از زبان آنان بازگو نماید. وی در شعر  « نغمۀ صبح » که در سالهای اول سلطنت خاندان پهلوی سروده شده است، به مرغ صبحگاهی هشدار میدهد که از وجود شکارچی غافل نماند:

 

آنگونه بپر که پر نریزی      در دامن روزگار سنگ است

بسیار مکن بلند خیزی      کافتادن نام نیک، ننگ است

گر سر بنهی وگر گریزی      شاهین سپهر، تیز چنگ است

صیاد زمانه جان شکار است

      محتوای شعر پروین تعلیمی بوده، پاکی و  پرهیزگاری را آموزش میدهد و از اخلاق، تفکر و عقیده خاص برای مخاطب خود سخن میگوید. سرودن اشعار تعلیمی، بدون داشتن فکر و اندیشه ممکن نبوده و در واقع شاعر باید صاحب چنین اندیشۀ والا و ژرف باشد تا بتواند این محتوا را در شعرش بیان کند. شیوۀ تعلیم و آموزش وی به شیوۀ شاعران قدیم شباهت دارد. وی همواره به مشکلات و مسائل زندگی انسانها اندیشیده و به معضلات اجتماعی انها توجه نموده است. کمتر شاعر فارسی زبانی تابه امروز مانند پروین از وضع ناراحت کنندۀ کودکان یتیم، بیوه زنان بی کس و محتاج سخن گفته و همدردی خودرا با بینوایان و ستم دیدگان در اشعار خود تبارز داده است.

     درشعر « گنج ایمن » تاج گلی را که کودکی برسرگذاشته است، برتر از کلاه شاهان دانسته و سروده است که:

 

تورابس است همین برتری که بردر تو      بساط ظلمی و فریاد دادخواهی نیست

تومال خلق خدارا نکرده ای تاراج         غذاو آتشت ازخون واشک و آهی نیست

تورا فرشته بود رهنمون و شاهان را        به غیر اهرمن نفس، پیر راهی نیست

 

      بهترین شعر های پروین، سروده هايی است در باره مردم و مشکلات آنها.

     او از چیز هايی به گونه ای حرف زده که تمامی مردم آن را می فهمند و درک مینمایند و در واقع درد پروین را، درد خود میدانند. نامبرده بیش از هرچیز، مخالف سرسخت ظلم و بیداد بوده است. طی صد سال اخیر شاعران بسیاری شعر سروده اند؛ ولی کمتر کسی از آنها چون پروین تا این حد با ظلم و استبداد مخالفت ورزیده و خواستار عدالت و مساوات گردیده اند.

 

از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی      چند میترسی زهر خان و جناب ای رنجبر

 

       زندگی و شخصیت پروین، جنبه های مختلف را در بر دارد.   

      نامبرده بعنوان یک « شاعر » یکی از پیشگامان شعر و ادب فارسی بشمار میرود که در سالهای کوتاه زندگی خود، اشعار خوب و دلپذیر زیادی سروده و بین اندیشمندان معاصر خود جایگاه خاص و مقام ارجمندی داشته است.

وی بعنوان یک « زن » به بهترین وجهی احساس و عواطف خودرا در اشعارش نشان داده و عشق مادری اش را وارد شعر کرده است. پروین زن را آيینۀ مهربان، باصفا و پر عطوفتی میدانست که باید خودرا با گوهر دانش تزئین نماید، نه با جواهرات رنگین.

 

برای گردن و دست زن نکو، پروین              سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان

 

      پروین بمثابۀ یک « متفکر و اندیشمند » در شعرش نصیحت میکند، پند و اندرز میدهد، از زبان اشیأ و حیوانات سخن میگوید و مارا با افکار مختلف آشنا میسازد.

     و بالاخره پروین به عنوان یک « مخالف سرسخت ظلم و استبداد » با زبان اشک یتیم، از مظالم پادشاهان شکایت مینماید و شاهان را گرگی در لباس چوپان معرفی می کند که سالهاست به مردم حمله می آورند و جان و مال شان را تاراج مینمایند.

    پروین زن باوقار، پاک طینت، پاکدامن، خوش رفتار، مهربان و فروتن بود.

   تواضع و فروتنی وی را میتوان از نظر خودش دربارۀ شعرهایش و وقار و استغنایش را در رد نمودن معلمی دربار و عدم قبول نشان افتخاروزارت فرهنگ وقت دانست.

       او هیچگاهی در اشعارش از خود تعریف ننموده و تنها در یک شعری که از خود نام برده در آن نیز نشانۀ از خودپسندی دیده نمیشود.

       موصوف دراین شعر میگوید که شوق من به سرودن شعر، ذرۀ غباری است و شایستۀ مقام بزرگان نیستم.

 

چکامه و سخن من به صفر می مانست      که در برابر اعداد در شماری بود

غبارشوق من ار نور خود ندید چه غم؟      همین بسش که بر عرصه اش غباری بود

نبود در خور ارباب فضل، گفتۀ من      درین صحیفۀ ناچیز یادگاری بود

 

        فقط در شعری که بعد از وفاتش میان کاغذ هایش پیدا شده و در زمان خود به کسی نشان نداده و آن را برای سنگ مزارش سروده، از خودش منحیث « اختر چرخ ادب » یاد کرده و سخنش را « شیرین » توصیف نموده است.

               آن که خاک سیه اش بالین است      اختر چرخ ادب پروین است

         یکی از ویژه گی های ارزشمند پروین، همین توجه او به وظیفۀ شاعرانه اش بود. همراهی با مردم و درک و پشتیبانی از نیاز واقعی آنها، با گنجانیدن موضوعات با ارزش در اشعارش، سبب شهرت پروین و علاقۀ مردم نسبت بوی گردیده و دیوان اشعارش بارها به چاپ رسیده است که دراین سالها هیچ شاعر دیگر ایرانی به چنین مؤفقیتی دست نیافته است.

       نامبرده طی حدوداً بیست سال دوران شاعری اش نزدیک به دوصدو نه قصیده، قطعه، غزل، مثنوی، پنج قطعۀ کوتاه، چندین دو- سه بیتی و یازده تک بیت سروده که مجموع ابیات دیوان وی بیش از 5606 بیت میرسد.

     پروین پس از مرگ پدر چهار سال دنیای فانی را تحمل نتوانست و سرانجام نیمه شب شانزدهم فروردین( حمل ) در آغوش مادرش چشم ازجهان فروبست. پیکر پاک و شریفش را در آرامگاه خانوادگی اش در شهر قم و کنار مزار پدرش به خاک سپردند و پس از مرگش قطعه شعری راکه معلوم نیست چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود، از او یافتند و همان طوریکه یاد و خاطرۀ تابناکش در دل مردم نقش بسته، این قطعه شعر را نیز بر سنگ مزارش نقش کردند.

 

« نام و یادش همیشه جاوید باد »

 

      اشعار « سفر اشک « ، « کوه و کاه » ، « گرگ و سگ » و « زن » بحیث نمونۀ از اشعار پروین، از دیوان وی انتخاب گردیده است:

 

 

« گرگ و سگ »

 

 

پیام داد سگ گله را شبی گرگی      که صبحدم بره بفرست، مهمان دارم

مرا به خشم میاور که گرگ بد خشم است      درون تیره و دندان خون فشان دارم

جواب داد، مرابا تو آشنائی نیست      که رهزنی تو و من نام پاسبان دارم

من از برای خور و خواب، تن نپروردم      همیشه جان به کف و سر بر آستان دارم

مرا گران بخریدند، تا بکار آیم               نه آنکه کار چو شد سخت، سر گران دارم

مرا قلاده بگردن بود پلاس به پشت      چه انتظار ازین بیش، زآسمان دارم

عنان نفس، ندادم چو غافلان از دست      کنون به دست توانا، دوصد عنان دارم

گرفتم آنکه فرستادم آنچه میخواهی     زخود چگونه چنین ننگ را نهان دارم

هراس نیست مرا هیچگه ز حملۀ گرگ      هراس کم دلی برۀ جبان دارم

هزار بار گریزاندمت به دره و کوه      هزار ها سخن، از عهد باستان دارم

شبان به جرأت و تدبیرم آفرینها خواند     من این قلادۀ سیمین، از انزمان دارم

رفیق دزد نگردم به حیله و تلبیس      که عمرهاست به کوی و فا مکان دارم

درستکارم و هرگز نمانده ام بیکار      شبان گرم نبرد پاس کاروان دارم

مرانکشته، به آغل درون نخواهی شد      دهان من نتوان دوخت، تا دهان دارم

جفای گرگ مرا تازگی نداشت، هنوز     سه زخم کهنه به پهلو و پشت و ران دارم

دوسال پیش به دندان دم تو برکندم     کنون زگوش گذشتی، چنین گمان دارم

دکان کید ، برو جای دیگری بگشای

فروش نیست در آنجا که من دکان دارم

 

 

« کوه و کاه »

 

 

به چشم عجب، سوی کاه کرد کوه نگاه                 به خنده گفت، که کار تو شد زجهل، تباه

زهر نسیم بلرزی، زهر نفس بپری                   همیشه، روی تو زرد است و روزگار سیاه

مرا به چرخ برافراشت بردباری، سر                 تو گه به اوج سمائی و گاه در بن چاه

کسی بزرگ نگردد مگر زکار بزرگ               گراز تو کار نیاید، زمانه را چه گناه

مرا نبرد زجا هیچ دست زور ولیک               ترا نه جای نشستن بود، نه خفتنگاه

مرا ز رسم و رۀ نیک خویش، قدر فزود                 نه ای تو بیخبر، از هیچ رسم و راه آگاه

گهر زکان دل من، برند گوهریان            پلنگ و شیر، بسوی من آورند پناه

نه باک سلسله دارم، نه بیم آفت سیل             نه سیر مهر زبونم کند، نه گردش ماه

به نزد اهل خرد، سستی و سبکساریست                      در اوفتادن بیجا و جستن بیگاه

بگفت، رهزن گیتی رۀ تو هم بزند               مخند خیره به افتادگان هر سرراه

مشو زدولت ناپایدار خویش ایمن                 سوی تو نیز کشد شبرو سپهر، سپاه

قویتری زتو، روزی زپا در افگندت              به یک دقیقه، زمن هیچتر شوی ناگاه

چه حاصل از هنر و فضل مردم خودبین                 خوشم که هیچم و همچون تو نیستم خودخواه

گر از نسیم بترسم به خویش، ننگی نیست               شنیده ای که بلرزد به پیش باد، گیاه

تو، جاه خویش فزون کن به استواری و صبر                 مراکه جز پر کاهی نیم، چه رتبت وجاه

خوش آن کسی که چو من، سرزپا نمیداند               خوش آن تنی که نبردست، بار کفش و کلاه

چه شاهباز توانا، چه ماکیان ضعیف               شوند جمله سرانجام، صید این روباه

بنای محکمۀ روزگار، برستم است              چو تند باد حوادث وزد چه کوه و چه کاه

کسی زروی حقیقت بلند شد، پروین

که دست دیو هوی شد زدامنش کوتاه

 

« زن در ایران »

 

زن در ایران پیش از این گوئی که ایرانی نبود    پیشه اش، جز تیره روزی و پریشانی نبود

زندگی و مرگش اندر کنج عزلت میگذشت    زن چه بود آنرزو ها، گر زآنکه زندانی نبود

کس چو زن، اندر سیاهی قرنها منزل نکرد    کس چو زن، در معبد سالوس, قربانی نبود

در عدالتخانۀ انصاف، زن شاهد نداشت    در دبستان فضیلت؛ زن دبستانی نبود

دادخواهی های زن میماند عمری بی جواب    آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود

بس کسان را جامه و چوب شبانی بود، لیک    در نهاد جمله گرگی بود، چوپانی نبود

از برای زن به میدان فرا خی زندگی    سرنوشت و قسمتی، جز تنگ میدانی نبود

نور دانش را زچشم زن  نهان می داشتند    این ندانستن، زپستی و گرانجانی نبود

زن کجا بافنده میشد، بی  نخ و دوک هنر    خرمن و حاصل نبود، آنجا که دهقانی نبود

میوه های دکۀ دانش فراوان بود لیک    بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

در قفس می آرمید و در قفس میداد جان    در گلستان، نام ازاین مرغ گلستانی نبود

بهر زن تقلید تیه فتنه و چاه بلاست         زیرک آنزن کو رهش این راه ظلمانی نبود

آب و رنگ ازعلم می بایست شرط برتری         با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود

جلوۀ صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست    عزت از شایستگی بود، از هوسرانی نبود

ارزش پوشنده، کفش و جامه را ارزنده کرد    قدر و پستی، باگرانی و به ارزانی نبود

سادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گوهرند    گوهر تابنده، تنها گوهر کانی نبود

از زرو زیور چه سود آنجا که نادان است زن    زیور و زر، پرده پوش عیب نادانی نبود

عیبها را جامۀ پرهیز پوشانده است و بس       جامه وعجب و هوی بهتر زعریانی نبود

زن سبکساری نبیند تا گرانسنگ است وپاک        پاک را آسیبی از آلوده دامانی نبود

زن چو گنجور است وعفت گنج و حرص آز، دزد        وای اگر آگه ز آئین نگهبانی نبود

اهرمن بر سفرۀ تقوی نمی شد میهمان            زآنکه میدانست کانجا جای مهمانی نبود

پابه راه راست باید داشت، کاندر راۀ کج         توشه ای و رهنوردی، جز پشیمانی نبود

          چشم ودل را پرده می بایست، اما ازعفاف

چادر پوشیده، بنیاد مسلمانی نبود

 

 

«  سفر اشک »

اشک طرف دیده را گردید ورفت    اوفتاد آهسته و غلتید و رفت

بر سپهر تیرۀ هستی دمی    چون ستاره روشنی بخشید و رفت

گرچه دریای وجودش جای بود    عاقبت یک قطره خون نوشید و رفت

گشت اندر چشمۀ خون ناپدید    قیمت هر قطره را سنجید و رفت

من چو از جور فلک بگریستم    برمن و بر گریه ام خندیدو رفت

رنجشی مارا نبود اندر میان    کس نمیداند چرا رنجیدو رفت

تا دل از اندوۀ گرد آلود گشت    دامن پاکیزه را برچید ورفت

موج و سیل و فتنه و آشوب خاست    بحر، طوفانی شدو ترسید و رفت

همچو شبنم، در گلستان وجود    بر گل رخساره ای تابید ورفت

مدتی در خانۀ دل کرد جای    مخزن اسرار جان را دید ورفت

رمز های زندگانی را نوشت    دفتر و طومار خود پیچیدو رفت

شد چو از پیچ و خم ره، باخبر    مقصد تحقیق را پرسید ورفت

جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم    میوه ای از هر درختی چید ورفت

عقل دور اندیش، بادل هرچه گفت    گوش داد و جمله را بشنید و رفت

تلخی و شیرینی هستی چشید    از حوادث باخبر گردید و رفت

قاصد معشوق بود از کوی عشق    چهرۀ عشاق را بوسید و رفت

اوفتاد اندر ترازوی قضا

کاش میگفتند چند ارزید ورفت

 

                                                                                            مآخذ:

  1- نوشته های فلسفی و اجتماعی: داکتر احسان طبری

   2- پروين اعتصامی : مهناز بهمن

   3- ديوان پروين اعتصامی : به کوشش منوچهر مظفريان

   4 - هزارسال شعر فارسی : جعفر براهمی- احمد رضا احمدی- اسدالله شعبانی- سيروس طاهباز

   5- شعرفارسی : محمد کاظم " کاظمی "

   6- مروری برتاريخ ادب و ادبيات امروز ايران: محمد حقوقی

   7- گلگشت ادب : سيد محمود الهامبخش

   8- برداشت ازمقالات و سايت های برون مرزی



March 7th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي